نمایشنامه دربارهی دو عروسک (زن با موهای قرمز و لباسی شبیه دختران کوهستان، و مرد با لباس جنگجوی اسکورپین) است که در خانهای قدیمی قرار دارند. صدای دعواهای یک زوج انسانی (پیام و تیام) شنیده میشود. عروسکها کمکم جان میگیرند و شروع به گفتوگو میکنند.
گفتوگوی آنها پر از جدال، تجربهگری و تلاش برای فهمیدن مفاهیمی مثل عشق، نقش، وظیفه، تعهد و تجربهی احساسات انسانی است.
عروسکها از «نقش بازی کردن» و «مشاهده بودن» خارج میشوند و میخواهند مثل انسانها عشق را تجربه کنند، اما در نهایت درمییابند که عشق چیزی ثابت و قطعی نیست، بلکه باید ساخته شود و در لحظه زندگی شود. پایان نمایشنامه با این ابهام همراه است که آیا آنها دوباره به حالت عروسک برمیگردند یا نه.
