شب است.
زنی تنها، با نامهای در دست، در برابر دنیایی ایستاده که هیچکس در آن به او باور ندارد. پلیسها، پزشکها، حتی نزدیکترین آدمهایش… همه میخواهند ماجرا را یک “اتفاق ساده” جلوه دهند.
اما او میداند چیزی فراتر از یک حادثه در کار است.
پروندهای پر از تناقض، شهادتهایی که به هم نمیخورند، ردپاهایی که هر لحظه محو میشوند و سایهای که پشت همه چیز ایستاده.
نمایشنامه با دیالوگهای تند و پر از تعلیق، ذهن مخاطب را درگیر میکند:
آیا حقیقت واقعاً همین است که گزارشها میگویند؟
یا حقیقت همیشه جاییست که در گزارشها نوشته نمیشود؟
هر شخصیت، بخشی از پازل است. پازلی که اگرچه تکمیل میشود، اما تصویر نهاییاش بیشتر از آنکه آرامش بیاورد، هولناک است
